حرف حق - هشتگ ها

― خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی ؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …..

― به این فکر میکنم لالایی های مادرم زیر کدام بالشتک کودکی هایم جا مانده؟ شاید هنوز بشود آسوده خوابید…..

― آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بیاندیشی : آیا کسی برایم آرزویی کرده است … ؟! هی پاک ..

― ” ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﻟﯽ ” ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ” ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ …..

― امروز دلم تنگ دیروزی است که میگفتی : “فردایت را می سازم …”..

― آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بیاندیشی : آیا کسی برایم آرزویی کرده است … ؟! هی پاک ..

― این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن هزاران کارگر در من مشغول کارند روحیه ام در دست تعویض است!..

― صندوق صدقات نیست دل من که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای..

― چترت را بگیر . . . چشم های من . . . بزرگ شده ی بارانند..

― ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت بر سینه می فشارمت اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت اما ندارمت در عالم خیال خودم چ..

― شعر غمگین جدایی و دلتنگی تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد ! تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی نه با آرزوی من …..

― شعر عاشقانه کوتاه برای عشقم ترسم که تو هم یار وفادار نباشی عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم تو از دل من هیچ..

― دوستت داشتم دوستت دارم و دوستت خواهم داشت از آن دوستت دارم ها که کسی نمی داند که کسی نمی تواند که کسی بلد نیست..

― نفرین به عشق و عاشقی نفرین به بخت و سرنوشت به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت نفرین به من نفرین به تو نفرین به عشق من و تو به ساده بود..

― شعر نو کوتاه عاشقانه چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !..

― این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن هزاران کارگر در من مشغول کارند روحیه ام در دست تعویض است!..

― نه هوا سرد نیست… سرمای کلامت دیوانه ام میکند… بی رحم! شوق نگاهم را ندیدی؟ تمام من به شوق دیدنت پر میکشید… ولی همان نگاه بی تفاوتت برا..

― حتما این مصاحبه رو گوش کنید . ;ld fhdkndadn..

― از هزاران یک نفر اهل دل اند مابقی تندیسی از آب و گل انذ..

― آمدم دم بزنم یک دمی از مبحث عشق دم من گرم شد و حنجره ام گفت:حسین..