پنجه ای پر زور دارد روزگار
می رباید یار را از دست یار
رفتی و دیگر نمی بینم تو را
رفتی و دیگر نمی گویم چرا
از پس هر آمدن رفتن بود
این نه تنها سرنوشت من بود
آمدی مانند گل در گلشنم
رفتی و رفت آن چراغ روشنم
هستی من یکی دو روزی از تو بود
رفتی و رفتی ولی آوخ چه زود