شبی پرسیدمش با بیقراری به غیر از من کسی را دوست داری به چشمش اشک شداز شرم ساری میان گریه هایش گفت آری
چرا رو نقاشی ها بی خودی سایه می زنی
این همه حرف خوب داریم حرف گلایه می زنی
اگه منو دوست نداری اینو راحت بهم بگو
چرا با حرفات و نگات بهم کنایه می زنی