کلیپ بسیار زیبا و عاشقانه(خاص و جدید)
– مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند... . پنجره های اتاق باز نمی شد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آ..
مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند
.
پنجره های اتاق باز نمی شد
نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند
با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد
و سراسر شب را راحت خوابید
صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...!
" او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!! " 🌀افکار از جنس