لذتی ناشناس و رؤیا رنگ می دود همچو خون به رگ هایم آه … گوئی ز دخمه دل من روح شبگرد مه گذر کرده یا نسیمی در این ره متروک دامن از عطر یاس تر کرده بر لبم شعله های بوسه تو می شکوفد چو لاله گرم نیاز