تو را دوست دارم و هیچ کس از مردان این زمانه جرأت ندارد این عشق را که همچو ماری بر کوزه ی قلبم پیچیده از من دور کند من هر صبح این زهر را که تو بر جریان قلب م میریزی سرمیکشم میمیرم و شب بار دیگر برای دوست داشتنت زنده میشوم …