شعر بسیار زیبا که کپشن پست افشین احمدی بوده در آلبوم گمرک
– وقتی که چراغ ساختمونا خاموش شد توو تنش یه سوییشرت سیاه کرد و رفت پشتم بوم و یه کم داد زد و توو رعد و برق و راه رفت توو سطح شهر نا امید بدون ..
وقتی که چراغ ساختمونا خاموش شد
توو تنش یه سوییشرت سیاه کرد و
رفت پشتم بوم و یه کم داد زد و
توو رعد و برق و راه رفت توو سطح شهر
نا امید بدون پول توو اوج معروفیت
سفارش میده یه دونه سوپ
توو یه رستورانی که بوی گند محدودیته تووش
گذشته ی پر اندوه من بدون دندون ببر
درد ها بیشتر از دردهای مادرم
مثل همه مسافر پرتگاه آهنم
سالهاست که رو دریا شناورم
با کشتی نوح رفتم و توو دریا انداختنم
همیشه قطب نمای من خراب بود
نقاشی های زندگیم پشته هم سراب تووش
همیشه توو گوش اونا سیلی زدم
که فکر کردن یه دلیل رشد من شیطان بود