من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست
با گرم ترین پرتو خورشید بیارا
از دیده بر آنم همه را جز تو برانم
پاکیزه کنم پیش رخت آینه ها را
من برکه ی آرام و تو پوینده نسیمی
دریاب ز من لذت تسلیم و رضا را