یه کلیپ عاشقانه از جاده سرسبز با موزیک فوق العاده شنیدنی
– عاقبت عقابی که با مرغ ها همنشین شد مردی در هنگام عبور از جنگل، تخم عقابی پیدا کرد و آن را به مزرعه ی خود برد و در لانه مرغ مزرعه اش گذاشت. ب..
عاقبت عقابی که با مرغ ها همنشین شد
مردی در هنگام عبور از جنگل، تخم عقابی پیدا کرد و آن را به مزرعه ی خود برد و در لانه مرغ مزرعه اش گذاشت
با گذشت زمان، بچه عقاب با بقیه ی جوجه های مرغ از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد. در تمام زندگی اش، او همان کارهایی را انجام می داد که مرغ ها انجام می دادند. برای پیدا کردن کرم ها و حشرات، زمین را می کند و گاهی هم با دست وپا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد!
سال ها گذشت و عقاب پیر شد. روزی پرنده ی بزرگ و باعظمتی را بالای سرش، بر فراز آسمان دید. آن پرنده، با شکوه تمام و با یک حرکت ناچیز بر خلاف جریان شدید باد پرواز می کرد
عقاب پیر، بهت زده نگاهش می کرد و گفت: این کیست؟! همسایه اش پاسخ داد: این عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما متعلق به زمین