مگر نمی شود زیر چتر نگاه کسی
خانه ای ساخت ، عاشق شد ؟
ببین میان این همه معجزه
چقدر شعر می شوم با تو
وقتی تو را می بوسم
بگذار دنیا را آب بردارد
من در میان آرامش آغوش تو
در هر طوفانی به ساحل می رسم
من از تمام صبح هایم
فقط همانی را به یاد دارم
که تو در آغوش من لبخند میزدی
وگرنه باقی طلوع ها همگی شب اند
بی تو …!