بر تو هر زخم تنت گریه کند گریه ی خون
کس نگوید زغمت دیده ی خونباری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری
عمه با ماست نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ همه ی ی سوزان لیک
غیر تب بر سر بیمار پرستاری نیست