کلیپ احساسی تولد - هشتگ ها

― شعر عاشقانه کوتاه برای همسر قبل از آنی که بیایی چه کویری بودم زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم..

― می تراود حسرت آغوش از آغوش ما زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست..

― پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو روزی که اتفاق پریدن در اوفتد..

― ترا می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم توئی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس، مرغی اسیرم..

― ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ خامش بر آستانه محراب عشق بود من همچو مو..

― هر لحظه می چکید ز مژگان نازکم بر برگ دست های تو آن شبنم سپید گویی فرشتگان خدا در کنار ما با دست های کوچکشان چنگ می زدند در عطر عود و ناله ا..

― آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوش تر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سک..

― ناشناسی درون سینه من پنجه بر چنگ و رود می ساید همره نغمه های موزونش گوئیا بوی عود می آید آه … باور نمی کنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد..

― تو را دوست دارم و هیچ کس از مردان این زمانه جرأت ندارد این عشق را که همچو ماری بر کوزه ی قلبم پیچیده از من دور کند من هر صبح این زهر را که ت..

― گاهی بیشتر از یک شال پشمی یا یک پالتوی چرم، صدای نفس های کسی از پشت تلفن گرمت می کند که می گوید: بی تو ماندن دلگیره … آری.. صدایت را هم باید..

― پس از من کسی اگر تو را ببوسد روی لبهایت تاکستانی خواهد یافت که من کاشته ام..

― ♥ عاقبت لب هاے تو سهم لبانم مے شود صورتت ماه قشنگ آسمانم مے شود عاقبت عشق تو در جان و دلم جا مے شود بعد از آن از عشق تو … روشن جهانم مے شود..

― صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم دو چشمان قشنگت ، آتشی افکنده بر جانم تو ای مه روی زیبایم ، بکش دست نوازش را که همچون بره آهویی ، دو..

― ♥ وقتے براے اولین بار دیدمش…! هرگز فڪرش را هم نمیڪردم ڪه”او” همان ڪسے ست ڪه بعدها،قرار است بارها برایش بمیرم…! ♥♥♥..

― ♥عشقم … عاشقانه هایم ڪجا به پاے صبح بخیر هایت میرسد ؟ تو لب باز ڪنے تمام غزل هاے دنیا از صبح بخیر هایت مے ریزد ♥♥♥..

― ♥ بعضے وقتها… آنقدر خستگے به تنم مینشیند… ڪه ڪسی… جز تو… نمیتواند آرامم ڪند… و من براے خودم… تو را تجویز میڪنم… صدایت را… احساست را..

― می ﺗﺮﺳﻢ ببوسم ات به ﺧﺎنه ڪه ﺑﺮگشتی ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﻮی ﺷﻌﺮ ﺑﺪﻫﺪ ! ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺳﺮﺕ ﺩﺍﺩ بڪشد : ﺑﺎﺯ ڪدام ﺷﺎﻋﺮ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ..

― چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی ز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر تو چه دادیم که گو..

― ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسو..

― جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را..