تو بخوان شب همه شب برایم، ای مرغ سحر که دل خسته من در آمد از سینه به در تو سبک بالی و من؛ اسیر بشکسته پرم تو پر از شوری و من؛ ز عالمی خسته ترم تو بخوان؛ تو بخوان… به گوش اهل جهان که خبر شود از شتاب این کاروان