موزیک بلوچی - هشتگ ها

― می توان با این خدا پرواز کرد سفره دل را برایش باز کرد می توان درباره گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد چکه چکه مثل باران راز گفت می توان ..

― خوشبختی همیشه داشتن چیزی نیست. خوشبختی گاهی لذت عمیق از نداشته هاست! «یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور ا..

― به تو بدهکارم دست کم یک جان ، برای هر لبخند..

― هرگز تمامت را برای کسی رو نکن بگذار کمی دست نیافتنی باشی آدمها تمامت که کنند، “رهایت” می کنند..

― خاک بر سر تمام این کلمات اگر تو از میان تمامشان نفهمی من دلتنگم..

― بیچاره گل فروشتنها کسی است که ، وقتی با گل وارد خانه میشود همه غمگین میشوند..

― غیر از “مرگ”چیز دیگری جدایمان نمی کنداین قرار اول من و تو بودبعد ، ما “جدا” شدیم“مرگ” “دیر” کرده بود..

― از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی زندگی ام دگر “پا” نگرفت..

― تو رگ شوخی ات با دیگران گل می کندو من رگ غیرتم باد !عجب نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند..

― بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست..

― دریک روز خزان پاییزی پرستویی را درحال مهاجرت دیدم به او گفتم . چون به دیار یارم می روی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم .بهارسال بعد پ..

― زندء دریاء کشءتا نگر مان زرا لنجین- گارؤ بی گواهین مهء زندگی گنجین-سترما وتا اینچو برز مزن لیکین-ملکمیت سرء بانا اوشتاتگو سنجین-روچ که ک..

― منزلء می جارمین. خشکل ء زیبا رمین. خاک تےگوھرنت سنگ تےجوھرنت.نازگیںچو ھما رمین. بلبلءآوازکتگ ھرگلءتی نازکتگ.ھردل ۓ شیدارمین. چو..

― شبی گفتم به قلیانم که ازجانم چه میخواهی؟*نوشت باخط دود خود به دردت میخورم گاهی*توبرمن مینهی آتش که دردخود کنی تسکین*من بیچاره میسوزم تو ..

― من در انتظار بهترین پیام نیستم من در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم..

― 5) دلئ یادان کدڃن چکئ په دنتان منی عشکا کدی سندئ گۏن لن̈طان 6)گنۏکن دل پما نرمڃن کپۏتان په بچکندان پما سبزڃن برۏتان..

― مئ جهانئ گل بڃوس و وارنت گهترڃن مردم، واجه هپتارنت! عشکی گپتاران، دست هپتاران گنجئ بمپانان، سیه سرڃن مارنت!..

― دربهاران لاف بهارا میزنیم چون چشمه ساران سنگ خارا میزنیم گرمدعی حسرت بگیرد بردلش یاروغارش را درکنارا میزنیم دربهاران گرنباشی سرسبز،س..

― 1) وطن رۏچن وطن ماهن خدایا وطن نازک توارڃ بو په ما را 2) وطن آرامشئ جاهن په دردان تنک چمڃن لبڃ داری په مردان 3) عجب وشن تهی لمبوتهی مچ منی ..

― رخم زرد گشت و، پریشانم کردی اهل گریه نبودم تو گریانم کردی شعله تو بودی من اهل آتیش نیستم سوزاندی مرا آتش به جانم کردی..