جمله عاشقانه برای همسر - هشتگ ها

― مبل ها را چیدم پرده ها را کنار پنجره قاب ها را به دیوار آویختم بعد دو فنجان چای ریختم و فکر کردم به 365 روز دیگر که می توانم با چیدمانی دیگر ..

― می دانم… تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش! حتی دور از دستان من، ولی باش..! اینجا میان شعرهای من دست کسی به تو نخواهد رسید… از میان انبوه..

― تو دوری زمن من بیقرارتم تو عشقی من عاشقتم وفای تو چنان بود ک کرد مرا حیران ک چنان باوفا هستی تو ای مهربان شعر بلد نیستم بیت بلد نیستم هر..

― تو دوری زمن من بیقرارتم تو عشقی من عاشقتم وفای تو چنان بود ک کرد مرا حیران ک چنان باوفا هستی تو ای مهربان شعر بلد نیستم بیت بلد نیستم هر..

― دیدمت انگار چیزی بر دلم تأثیر کرد با نگاه ساده ات دنیای من تغییر کرد دیدمت با لحن آرامی صدایم کردی و این دل مغرور در لحن صدایت گیر کرد غرق..

― گاهی دست خودت نیست دوست داشتن کسی که می دانی نمی شود او را داشت اما مطمئنی تا ابد دوست داشتنش تکه تکه ات می کند …..

― امروز خاطراتت را سوزاندم اما! بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد اتفاق تازه ای نیست!! دوباره دل تنگت شدم…..

― نیمکت با هم بودنمان تنهاست باران میبارد و جایت خالی تر از همیشه است..

― ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳت ﺩﺍﺭم… ﭼﻪ ﻓﺮﻕ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ…؟ ﯾﺎ ﺍﺯ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ…! ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ…! ﭼﻪ ﻓﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﺪ…؟! ﻭﻗﺘﻰ … ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ..

― برای تو برای چشمهایت برای من برای درد هایم برای ما برای اینهمه تنهایی ایکاش خدا کاری کند..

― حالا که دلم را نمی خواهی ساده می روم اما عکس هایم را پاره نکن من در آن عکس ها کنار تو لبخند نزدم با تمام جانم خندیدم …..

― انتظار زیباترین نقاشی دنیاست وقتی حاصل تصویرش تو باشی …..

― یکی از لذتهایی که دیگه نیست.. اینه که هر جا که باشم.. منو با همون اسم خاص که همیشه با کلی عشوه و ناز و ادا صدا میکرد، صدا کنه… فقط یه بار .. ی..

― باز “جمعه” با همان منوی همیشگی اش! چشمانی که ولگرد خیابانهای بی تو شده اند خاطراتی که بهانه های تنهاییم را دست به ڪمر زده اند شاید جمعه ..

― دلم از داغ نامردی؛ نسیمی سرد میخواهد… میان قحطی مرهم؛ دلی هم درد میخواهد… مگر یادت نمی آید؛ در آغاز محبت ها… شبی گفتم در گوشت؛ ” رفاق..

― مرد از زن خیلی تنها تره! مرد نمیتونه به ناخوناش لاک بزنه و از ته دلش از خودش خوشش بیاد! مرد موهاش بلند نیست توی بی کسی کوتاش کنه و اینجور..

― قفس یعنی دهان من وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود..

― دلم بهانه گیر شده زندگی می خواهد عشق می خواهد سفر می خواهد هوای تازه میخواهد قشنگی می خواهد نه هیچکدام از این ها را نمی خواهد خوب من… دلم..

― هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه اندر طلب ان مه رفته به میان کو مولانا..

― به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می طلبد، دیده تو را می جوید..