فیلم کوتاه عاشقانه - هشتگ ها

― ﺧﺴﺘﻪ، ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻩ، ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ… ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﻦ ﺑﻌﺪﻫﺎ..

― دلتنگم لبخند دروغکی چرا؟ خوب نیستم مثل قرصی که نیمه شب، بدون آب گیر می کند گیر کرده ام در گلوی زندگی کاش می توانستم راحت حرف بزنم چیزی ب..

― دلم برایت تنگ شده تنگ که می گویم نه مثل تنگی پیراهن دلتنگی من شبیه حال نهنگی است که به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداخته اند دلم ب..

― یادت می آید؟ هر سال این موقع صبح اول وقت پیغام می دادم: عزیز جانم؛ هوا سرد است می سوزاند تمام مغز استخوان را بپوشان تمام وجودت را مبا..

― می بینی ترس نبودنت چه به روزم آورده است؟ و وحشت گم کردن دستی گرم چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است؟ دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ تو ام..

― دلتنگی آدم را به خیابان می کشد دلتنگم! و مردم نمی فهمند قدم زدن گاهی از گریه کردن غم انگیزتر است اهورا فروزان..

― دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی… مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !..

― دلم تا برایت تنگ می شود نه شعر می خوانم نه ترانه گوش می دهم نه حرفهایمان را تکرار می کنم دلم تا برایت تنگ می شود می نشینم اسمت را می نو..

― از چرخ چو بر تو مهر فرزندی نیست دلتنگی کردن از خردمندی نیست چون کار تو چونانکه تو بپسندی نیست در روی زمین هیچ چو خرسندی نیست..

― از چرخ چو بر تو مهر فرزندی نیست دلتنگی کردن از خردمندی نیست چون کار تو چونانکه تو بپسندی نیست در روی زمین هیچ چو خرسندی نیست مسعود سعد ..

― صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم که ز دیدن تو بی هوش و ز گفتن تو مستم دل تنگ خویشتن را به تو می دهم، نگارا بپذیر تحفه من، که عظیم تنگ دستم ..

― آری ؛ تقصیر از من است…. آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی یادم رفت بپرسم کنار خودت یا خاطره هایت …..!..

― در دل دردیست از تو پنهان که مپرس تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس با این همه حال و در چنین تنگدلی جا کرده محبت تو چندان که مپرس …..

― ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎ … ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺣ..

― گاهی صبح نبودنت، درد می کند و خورشید آنقدر بی رحمانه در اتاق می پاشد که جای خالی ات برملا شود روی تخت من موهای آشفته ام را از نوازش های دی..

― میدونم دوسم داری ، اما از من فاصله بگیر ! + باشه ، ولی من فقط میتونم جسممو ازت دور کنم ، من فقط میتونم با پاهام ازینجا برم ، یه سری چیزا تا ا..

― خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی ؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …..

― با فنجانی چای هم می توان مست شد! اگر اویی که باید باشد، باشد..

― مبل ها را چیدم پرده ها را کنار پنجره قاب ها را به دیوار آویختم بعد دو فنجان چای ریختم و فکر کردم به 365 روز دیگر که می توانم با چیدمانی دیگر ..

― خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی ؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …..