گاهی صبح نبودنت، درد می کند و خورشید آنقدر بی رحمانه در اتاق می پاشد که جای خالی ات برملا شود روی تخت من موهای آشفته ام را از نوازش های دیشب شانه می کنم و تو آنقدر عجولانه می روی که چایت سرد می شود