قبل پایان شعر، ساعت هفت باید از شهر لعنتی تان رفت فارغ از حرف های مردم شد در میان غبارها گم شد یک سرانجام دردناک شدن بعد، از ذهن شهر، پاک شدن پرش از قله ها برای سقوط از همین لحظه تا همیشه سکوت