کلیپ شب یلدا برای استوری
– بغ کرده بود گوشه ی کاناپه. زانوهاشو بغل گرفته بود و داشت بی حواس کانال تلویزیون بالا و پایین می کرد. فرقی نمی کرد چی پخش می کنه جعبه ی جادو..
بغ کرده بود گوشه ی کاناپه. زانوهاشو بغل گرفته بود و داشت بی حواس کانال تلویزیون بالا و پایین می کرد. فرقی نمی کرد چی پخش می کنه جعبه ی جادو، رو هر کانال بیشتر از دو ثانیه مکث نمی کرد
نباید امشبمون با این حال و هوا می گذشت. کتاب روی کانترو بغل زدم و خودمو انداختم کنارش رو کاناپه
- نبینم کشتیات غرق شده باشه رفیق!
بدو یه نیت کن که برات یه فال حافظ دبش بگیرم، بلکه م غم مخور آمد و دلت شاد شد!
عجیب بلند بود صدای پوزخندش. تلویزیونو خاموش کرد و کنترلو پرت کرد کنار
+ بیاد غم مخور که برمی گرده؟! یجوری نرفته که با نیت من و فال تو و ریش گرو گذاشتن صاحب فالم برگرده حتی!
اصلا برگرده که چی بشه؟! موندنی نمیره که یه روزیم بخواد برگرده! اونیم که دوراشو زده و خرتر از من پیدا نکرده و میخواد برگرده که دوباره خراب شه سرم، بی خود می کنه!
دستام شد آویزون تر از پاهام!
- پس چه مرگته! کوفتمون کردی امشبو
دوباره پناه برد به پوچی برنامه های صفحه ی هزار رنگ روبه روش
+ دارم حساب و کتاب می کنم ببینم کجا اشتباه کردم! دارم بالا پایین می کنم روزامو ببینم کدوم راه درستیو قلط رفتم که رسیدم به اینجایی که الان هستم
انکار نمی کنم، بدی کردم یه وقتایی، ولی بد نبودم من، حقم این نبود
نه مگه؟!
کز کردم گوشه ی دیگه ی کاناپه
- اوهوم!
خندید اما صدای گریه پیچید تو اتاق
+ حالا ضرر که نداره!
من نیت می کنم، تو فالمو بگیر
بلکه م اومد:
" یوسف گمگشته باز آید به کنعان
غم مخور!