استوری خاص - هشتگ ها

― من کجا، باران کجا و راه بی پایان کجا آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا ‎هرچه کویت دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر ‎در طریق عشقبازان مشکل آسان..

― گفتم: + دیدی هوا چه دونفره شد یهو؟! نشست روی جدولای کنار خیابون و دستاشو بغل گرفت و مچاله شد توی خودش و خیره شد به کفشاش و انگار که با خود..

― هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی از من تا اون دستا هر دره ای پل داشت پل بود ا..

― هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی از من تا اون دستا هر دره ای پل داشت پل بود ا..

― یه آهنگ غمگین شبا پخش می شه... سونات نبودت، توو پاییز جاری تموم می شم امشب توو رویایی از تو تموم می شم امشب توو چشم انتظاری..

― نمیذارم کسی بیاد جز خودم به خواب تو خدا کنه که هیچوقت نرم رو اعصاب تو..

― می روم تا که فراموش کنم چشم تو ر می روم تا که در آغوش کشم یاد تو را و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را..

― آتیش روشن کن هر گوشه ی خونه م بی فصل آغوشت خیلی زمستونم..

― ولی اون پیرمرد ک زد رو شونه طرف و گفت: [ خودتون می دونید و مملکت تون ] و از کادر خارج شد، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش... . پ.ن: ب مناسبت مصیب..

― بگو چه مرگته که دوباره میخونی.. دوباره بی فایدست خودت که میدونی بگو چه مرگته که بازم پر از حرفی سراپا آتیشی تو این شب برفی...❄..

― بغ کرده بود گوشه ی کاناپه. زانوهاشو بغل گرفته بود و داشت بی حواس کانال تلویزیون بالا و پایین می کرد. فرقی نمی کرد چی پخش می کنه جعبه ی جادو..

― همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟! . همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی من از آن خوشم که چنگی بز..

― بخوانیم برای رهایی از غم: . یا شفیق یا رفیق فکنی من حلق المضیق و اصرف عنی کل هم و غم و ضیق و اکفنی شر ما لا أطیق و أعنی علی ما أطیق . ای مهربا..

― قدیما هر گلی شناسنامه داشت تموم میشد و بازم ادامه داشت تو شیشه گلاب تو شعر شاعرا تو گل فروشیا تو جیب عابرا همون کسا که از تو باغچه چیدنت ت..

― در می زنی که وارد تنهاییم شوی..! اما بعید نیست زمانی که می روی در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من در جست و جوی در زدنت در به در شود این بچه لا..

― چجوری آخه باورت شد که دوست ندارم چرا دردمو توو نگام ندیدی ندیدی که توو حسرت تو میسوزم ی روزی میفهمی چی اومد به روزم نموندی ولی چشم به را..

― ابر گریه رو دو تا چشمام بود اومدی ابرا رو کنار زدی وقتی عاشقت شدم فهمیدم که چقدر به زندگیم میومدی من با من میونه ی خوبی نداشت حتی از خودم ..

― صداش کردم، در جا جواب داد: - جان دل من؟! دلم ضعف رفت براش. گفتم: + جان و دلت سلامت؛ میگما... به نظرت ده سال دیگه مون چه شکلیه؟ خندید - ده سال دی..

― بمیرم من واسه عشق دوتامونو واسه تنهایی بی انتهامونو کی باید جم کنه این قلب داغونو تو رفتی و غمت یه شبه آبم کرد ببین دنیا منو بی تو جوابم ..

― چه حکمتی ست در این مردن در عاشقانه ترین مردن و مغز را به فضا بردن و گریه را به خلا بردن؟ چه حکمتی ست که در آغاز نگاه من به سرانجام است؟..